استاد "محمد صادق رحمانیان" شناخته شده با نام " صادق رحمانی"، شاعر، نویسنده و مدیر ایرانی، زادهی ۲۹ تیر ۱۳۴۴خورشیدی، در گراش استان فارس است.
استاد "محمد
صادق رحمانیان" شناخته شده با نام "
صادق رحمانی"، شاعر، نویسنده و مدیر ایرانی، زادهی ۲۹ تیر
۱۳۴۴خورشیدی، در گراش استان فارس است.
صادق رحمانیتحصیلاتش در دوران ابتدایی را در دبستان برق روز گراش پشت سر گذاشت و دورهی متوسطه را هم در دبیرستان حاجیپور گراش گذراند و در سال
۱۳۶۴دیپلم گرفت. پس از آن با توجه به شغل پدرش، برای ادامهی تحصیل به قم رفت و به تحصیل علوم حوزوی مشغول شد. او مقدمات علوم حوزوی را در مدرسهی علمیهی رضویه و صرف و نحو عربی، معانی، بیان، بدیع و دیگر علوم را در حوزهٔ علمیهٔ قم فرا گرفت ولی تحصیلاتش را برای درس خارج ادامه نداد.
او مدرک کارشناسی خود را در رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران گرفته است. محمدرضا شفیعی کدکنی، سید حسن سادات ناصری، خسرو فرشیدورد، علی شیخالاسلامی، مظاهر مصفا و امیربانو کریمی از جمله استادان دورهی کارشناسی
صادق رحمانیدر بازهی سالهای
۱۳۶۸تا
۱۳۷۲بودند.
رحمانی پس از پایان تحصیلات کارشناسیاش به قم رفت و در مراکز علمیو فرهنگی مشغول شد. او مدتی در دههی
۱۳۷۰به عنوان مدیر قسمت هنر و ادبیات روزنامهی جمهوری اسلامیمشغول به کار بود. رحمانی مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه آزاد اسلامیواحد علوم و تحقیقات گرفتهاست. پایاننامهاش با عنوان ویژگیهای زبان رادیو، یکی از نخستین پایاننامهها در این موضوع بود. تدریس در دانشکدهی صدا و سیما، اشتغال و سپس مدیریت در شبکهی رادیویی فرهنگ و سردبیری چندین روزنامه و نشریهی محلی از دیگر سوابق شغلی رحمانی است.
او در سال
۱۳۹۵در حال تحصیل در مقطع دکتری زبان و ادبیات فارسی بود.
◇ کتابشناسی:
- با همین واژههای معمولی، قم: محراب اندیشه،
۱۳۷۲
- انار و بادگیر، قم: همسایه،
۱۳۷۳
- سیمای لارستان، قم: همسایه،
۱۳۷۵
- همهٔ چیزها آبی است، قم: همسایه،
۱۳۷۵(ترجمه به زبان عربی توسط محمد الامین الکرخی با عنوان کل شیء الأزرق در سال
۱۳۷۵)
- گزیدهٔ ادبیات معاصر: مجموعهٔ شعر ۱۲۰، تهران: نیستان،
۱۳۸۰
- تاریخ مفصل لارستان، تهران: همسایه،
۱۳۸۵
- سبزها قرمزها، تهران: همسایه،
۱۳۸۵(ترجمه به زبان عربی توسط محمد الأمین الکرخی با عنوان أخضر أحمر در سال
۲۰۱۷)
- در این شب آهسته، تهران: تکا،
۱۳۸۷
- آبی روشن، آبی خاموش، تهران: همسایه،
۱۳۹۶
- الله بده بارون، تهران: همسایه،
۱۳۹۶
- بَرَساتی، تهران: همسایه،
۱۴۰۳
- سرود آفتاب، علیاصغر رحمانی، به کوشش
صادق رحمانی، تهران: همسایه،
۱۳۸۳
- زبان لارستانی، احمد اقتداری، به کوشش
صادق رحمانی، تهران: همسایه،
۱۳۸۴
- سال دَردی، اللهقلی مقتدری، به تصحیح
صادق رحمانی، تهران: همسایه،
۱۳۹۷
و...
◇ نمونهی شعر:
(۱)
به دامنهی کوه
چه عاشقانه
پا به زمین سفت میکنی
درخت بلوط!
چه سعادتمندی تو
که نمیدانی از شاخههایت
هم سُرنا میسازند
هم برنو!
(۲)
آخرین برگ افتاد
از درخت اسفند
بر سر سفرهی صبح
تپشی سرخ در آن پیلهی لبریز از آب
لکنت ثانیهها
گوش کن؛
فروردین!
(۳)
ای فروغ بیدروغِ دستهای کودکی
بیا
نام کوچک مرا
به خاکها سپار
من دروغ گفتهام.
(۴)
...دوباره شعر؛ و این ناگهان معمولی
دوباره زخم؛ و این مهربان معمولی
شب است و ماه، و عطر نجیب سفرهی شعر
دلم خوش است به این قرص نان معمولی!
کجاست وسعتی از دوستان عاشق من
دلم گرفت از این دشمنان معمولی
برای چاه بخوان بغضهای تلخت را
چو ابر چشم منای آسمان معمولی
در این هوای مکرّر کجاییای حافظ؟
که گشت عرصه پر از شاعران معمولی.
(۵)
آب، آبی
آسمان آبی
جهان آبی است
آبی، آبی
همهی چیزها آبیاند این جا
الّا چشمهای من که سیاهند.
(۶)
در هر غروب
یک صفحه از حقیقت مرگ است
این...
این برگهای باطل تقویم.
(۷)
چشم از من و رخصت تماشا از تو
یکرنگی آسمان و دریا از تو
مهتاب و سپیده و من آموختهایم
ای آیینه! ساده زیستن را از تو
(۸)
تمام حزن یاران است در من
زمستان و بهاران است در من
شکستم بغض چندین سالهام را
خدایا شور باران است در من
(۹)
روی رفتار سیمها
گنجشک
من؛
پر از حسرتِ درخت شدن.
(۱۰)
هر چند شیشههای دلم را شکستهاند
اینجا هنوز پنجرهها را نبستهاند
امشب تمام آینهها در حضور دل
در خویشتن نشسته و از خود گسستهاند
دیگر چه اعتماد به دستان دوستان
وقتی عصای پنجرهها را شکستهاند
اینجا کبوتران حرم، تنگ هر غروب
بر برجهای خیس نگاهم نشستهاند
من از نگاه سادهی این کفشهای کوچ
احساس میکنم که از این کوچه خستهاند
(۱۱)
کبوترانه در این عصر بیپر و بالی
دلم به یاد شما عاشقانه میگیرد
هوای با تو پریدن نشسته در بالم
سراغ همسفری بیبهانه میگیرد
مرا ببر، ببرای عشق از شب کوچه
به شهر هشتم آئینه، در تب توفان
مرا ببر به تماشای ناگهان- چشمه
به پای بوسی سنگها پس از باران
رسیدهایم من و شب، سلامای خورشید
که با تبسم تو ماه رهروان روشن
دلم همیشه به یادت بلند پرواز است
که با اشارهی تو راه آسمان روشن
سلام بر تو که انگشت تو نسیم صباست
چه سرخوشانه گره میگشایی از دردم
دلم پرنده و دست تو آشیانهی مهر
از این رهایی یکدست بر نمیگردم
ز ما نگاه مگردان که ذرهایم آقا
تو آفتاب بلندی و سایهها بسیار
در این کناره که باشیم ذره، خورشید است
در این کرانه که باشیم سنگها، دلدار
حدیث سلسله العشق را روایت کن
تبارنامهی نام پیمبران این جاست
از ازدحام پریشان بیپناهیها
سفر کنیم که آرامش جهان این جاست
من از زیارت یک صبح تازه میآیم
دلم زلال و شبم مثل صبح خنده گشاست
قرارگاه دل بیقرار خسته دلان
رواق روضهی تو خانهی امید و رضاست
قسم به حرمت همصحبتی خداوندا
مرا به غربت این خاک آشناتر کن
در این زمانه که پروازها زمینگیر است
مرا دچار قفس کن، مرا رهاتر کن.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
┄┅═✧❁💠❁✧═┅┄
سرچشمهها
https://t.me/newsnetworkraha
https://t.me/mikhanehkolop3
https://t.me/leilatayebi1369
https://t.me/rahafallahi
و...